قوله تعالى: و کذلک جعلْناکمْ أمة وسطا خداوند حکیم پادشاه علیم، که حدوث کائنات بقدرت و ایجاد اوست، وجود حادثات بعزت و اظهار اوست، قوام زمین و سماوات، بداشت اوست، محدثات را بیافرید، و از محدثات جانوران را برگزید و از جانوران آدمیان را برگزید، و از آدمیان مومنان را برگزید، و از مومنان پیغامبران را برگزید، و از پیغامبران مصطفى را برگزید و امت وى را بر امتهاى پیشینه برگزید. مصطفى ع ازینجا گفت «بعثت من خیر قرون بنى آدم قرنا فقرنا حتى کنت من القرن الذى کنت فیه»
و قال صلى الله علیه و آله و سلم «ان الله عز و جل، اختار اصحابى على جمیع العالمین سوى النبیین و المرسلین. و اختار من اصحابى اربعة فجعلهم خیر اصحابى و فى کل اصحابى خیر أبا بکر و عمر و عثمان و علیا و اختار امتى على سائر الامم فبعثنى فى خیر قرن. ثم الثانى ثم الثالث تترى، ثم الرابع فرادى، مفهوم خبر آنست که مصطفى ع بهینه آدمیان است، و گزیده جهانیان است، و پیش رو خلقان، آرایش جهان، و زین زمان، چراغ زمین و بدر آسمان. پناه عاصیان، و شفیع مجرمان، سید همه رسولان، و خاتم ایشان. پس از مصطفى بهینه همه خلق ابو بکر صدیق است که رب العالمین مسند امامت او بر تخت شریعت مصطفى نهاد، و اخلاص و صدق مستقر عبودیت او گردانید، و توکل و یقین مرتبت دار ولایت او ساخت، و پس ازو بهینه خلق عمر خطاب است، که رب العالمین عنان انخفاض و ارتفاع احکام در کف کفایت او نهاد، و طراز ولایت او بر ناصیه ملت کشید، و از سیاست و هیبت او دود شرک واطى ادبار خود شد. و پس از عمر خطاب بهینه خلق عثمان عفان است، که رب العالمین بساط توقیر و حرمت او بهفت آسمان نشر کرد، و در عهد دولت او انوار اسلام در مشارق و مغارب ارتفاع گرفت، و پس از عثمان بهینه خلق على مرتضى علیه السلام است که رب العالمین حقائق شریعت و شواهد طریقت بسیرت و سیرت او مکشوف کرد، و توکل و تقوى شعار و دثار او گردانید مصطفى هر یکى را ازین سادات و خلفا مرتبتى نهاد، و خاصیتى داد صدیق را گفت: «یا ابا بکر اعطاک الله الرضوان الاکبر قیل یا رسول الله و ما الرضوان الاکبر؟ قال یتجلى الله عز و جل یوم القیمة لعباده المومنین عامة و یتجلى لابى بکر خاصة»
و فاروق را گفت: «لو کان بعدى نبى لکان عمر بن الخطاب»
و على را گفت علیه السلام
و عثمان را گفت: «لکل نبى رفیق و رفیقى فى الجنة عثمان»
«انت منى بمنزلة هارون من موسى الا انه لا نبى بعدى»
«انت منى و انا منک»
و جمله یاران را بر عموم گفت «ما من احد من اصحابى یموت بارض الا بعث قائدا و نورا لهم یوم القیمة»
و قال «مثل اصحابى فى امتى کالملح فى الطعام لا یصلح الطعام الا الملح»
و قال الله الله فى اصحابى الله الله فى اصحابى! لا تتخذوهم عرضا من بعدى فمن احبهم فبحبى احبهم، و من ابغضهم
فببغضى ابغضهم، و من آذاهم فقد آذانى، و من آذانى فقد آذى الله و من آذى الله فیوشک ان یأخذه»
و قال صلى الله علیه و آله و سلم: «لا تسبوا اصحابى فو الذى نفسى بیده لو ان احدکم انفق مثل احد ذهبا ما بلغ مد احدهم و لا نصفا»
این خود صحابه را گفت على الخصوص، و جمله امت را گفت: «ما من امة الا و بعضها فى النار و بعضها فى الجنة و امتى کلها فى الجنة».
و قال: «الجنة حرمت على الانبیاء حتى ادخلها و حرمت على الامم حتى تدخلها امتى»
و قال: «ان امتى امة مرحومة، اذا کان یوم القیمة اعطى الله لکل رجل من هذه الامة رجلا من الکفار، فیقول هذا فداوک من النار»
و عن انس قال «خرجت مع رسول الله فاذا بصوت یجیء من شعب فقال یا انس انطلق فانظر ما هذا الصوت؟ قال فانطلقت فاذا برجل یصلى الى شجرة و یقول اللهم اجعلنى من امة محمد المرحومة المغفور لها، المستجاب لها، المثاب علیها، فانیت رسول الله فاعلمته ذلک، فقال انطلق فقل له ان رسول الله یقرئک السلام و یقول من انت؟ فاتیته فاعلمته ما قال رسول الله. فقال: اقرأ رسول الله منى السلام و قل اخوک الخضر یقول ادع الله ان یجعلنى من امتک المرحومة المغفور لها المستجاب لها، المثاب علیها» «و قیل لعیسى یا روح الله هل بعد هذه الامة امة؟ قال نعم. قیل و ایة امة؟ قال امة احمد. قیل: یا روح الله و ما امة احمد؟ قال علماء حکماء ابرار اتقیاء کأنهم من العلم انبیاء، یرضون من الله بالیسیر من الرزق و یرضى الله منهم بالیسیر من العمل، یدخلهم الجنة بشهادة ان لا اله الا الله.»
این شرفها و کرامتها که رب العزة امت احمد را داد نه از آنست که ایشان را سابقه طاعتى است یا حق خدمتى، که ازیشان خود آن خدمت نیاید که الله را بشاید، و نه نیز خداوندى و پادشاهى الله را از طاعت ایشان پیوندى در مىیابد، هر نواخت که کرد بفضل خود کرد، هر چه داد بکرم خود داد، هر چه ساخت برحمت و مهربانى خود ساخت، که او خداوندى است به بنده نوازى معروف، و بمهربانى موصوف اینست که گفت تعالى و تقدس در آخر آیت، ورد إن الله بالناس لروف رحیم الله بر بندگان بزرگ بخشایش است و همیشه مهربان، بخشایش خلق گاه گاه است و بخشایش حق جاودان، و نشان بخشایش و مهربانى حق آنست که بنده را توانایى معصیت ندهد و فرا سر گناهش نگذارد، تا بنده مستوجب عقوبت نگردد. و این در باب رحمت بلیغ تر است از غفران معصیت، یا پس بنده را فرا معصیت گذارد و آثار ذلت در ظاهر وى بگذارد، تا خلق از وى نفرت گیرند آن گه سابقه رحمت در حکمت ازلیت در رسد، و او را دست گیرد. و درین معنى حکایت آرند از ایوب سختیانى که گفت در همسایه من مردى شریر بود آثار زلت و معصیت بر ظاهر وى پیدا، و من از وى بغایت نفور بودم، تا بعاقبت از دنیا بیرون شد. گفتا چون جنازه وى برداشتند من بگوشه باز شدم، نمیخواستم که بروى نماز کنم، پس مردى دیگر آن شریر را بخواب دید بر حالتى نیکو و بر هیئتى پسندیده، پرسید که الله با توجه کرد؟ گفت برحمت خود بیامرزید، و از من آن ناهمواریها در گذشت. آن گه گفت ایوب عابد را بگو «لو انتم تملکون خزائن رحمة ربى اذا لامسکتم خشیة الانفاق» و باشد که اسباب محنت گرد بنده در آرد، و درهاى راحت و سلوت بر وى فرو بندد، تا بنده را چون نومیدى پدید آید آن گه در رحمت و رأفت بوى بر گشاید، چنانک رب العزة گفت و هو الذی ینزل الْغیْث منْ بعْد ما قنطوا و ینْشر رحْمته. و فى هذا المعنى یحکى عن بعض الصالحین قال رأیت بعضهم فى المنام فقلت له ما فعل الله بک؟ فقال وزنت حسناتى و سیآتى فرجحت فحلت السیئات على الحسنات، فجاءت صرة من السماء و سقطت فى کفة الحسنات فرجحت فحلت الصرة فاذا فیها کف تراب القیته فى قبر مسلم، سبحانه ما ارأفه بعبده!